۱۳۸۹-۰۹-۰۸

اي تو هميشه در ميان

آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ازدل خود برآمدی ، آمدن تو شد جهان
پیش تو جامه در برم ،نعره زند که بر دَرَم
آمدمت که بنگرم، گریه نمی دهد امان...
ه.الف.سایه

۲ نظر:

  1. سلام...
    بازم من...

    گريه نمي دهد امان...
    آمدمت كه بنگرم....گريه نمي دهد امان...

    ميتوني متن كاملو كامنت كني ؟

    مهدي از ماه

    پاسخحذف
  2. همیشه در میان

    نامدگان و رفتگان ، از دو کرانه ی زمان
    سوی تو می دوند ، هان ای تو همیشه در میان
    در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
    گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
    هر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
    اینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
    ای گل بوستان سرا از پس پرده ها در آ
    بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
    ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
    هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان
    مست نیاز من شدی ، پرده ی ناز پس زدی
    از دل خود بر آمدی ، آمدن تو شد جهان
    آه که می زند برون ، از سر و سینه موج خون
    من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
    پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم ؟
    کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
    پیش تو ، جامه در برم نعره زند که بر درم
    آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان

    پاسخحذف